جدول جو
جدول جو

معنی زخم کاری - جستجوی لغت در جدول جو

زخم کاری
زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد
تصویری از زخم کاری
تصویر زخم کاری
فرهنگ فارسی عمید
زخم کاری
(زَ مِ)
ضربۀ مؤثر و قاطع. جراحت کشنده و عمیق (کاری در این ترکیب بمعنی کارگر ومؤثر است). جراحت بزرگ و جراحتی که بیکی از آلات عمده بدن برخورد کرده و مهلک باشد. رجوع به ناظم الاطباء، آنندراج و زخم شود
لغت نامه دهخدا
زخم کاری
زخم شدید و کشنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زخم دار
تصویر زخم دار
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جام کاری
تصویر جام کاری
آیینه کاری، جام کاری کردن مثلاً آیینه کاری کردن، پیاپی جام شراب گرفتن و نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام کاری
تصویر خام کاری
بی تجربگی، برای مثال به عشق اندر، صبوری خام کاری ست / بنای عاشقی بر بی قراری ست (نظامی۲ - ۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
فحشاء. (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بدعملی. فعل زشت کار:
جهان را گوهر آمد زشت کاری
چرا زو مهربانی گوش داری
بنزدش هیچکس را نیست آزرم
که بیقدر است و بی مهر است و بی شرم.
(ویس و رامین، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
عمل و شغل رقم کار. علامت گذاری حروف، نویسندگی. کتابت، محاسبه، حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به رقم کار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جنگاوری. جنگجویی. (فرهنگ فارسی معین). رزمجویی. رزمخواهی. رجوع به رزمکار و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
مزدوری، (فرهنگ فارسی معین) :
در از لعلش به درج تنگ باری
مه از رویش به شغل نیم کاری،
امیرخسرو (از انجمن آرا)،
، شاگردی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم تجربگی ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کاری
تصویر نیم کاری
مزدوری: (دراز لعلش به درج تنگاری مه ازرویش بشغل نیم کاری) (امیر خسرو. فرنظا)، شاگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کاری
تصویر هم کاری
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Underemployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sous-emploi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زمان تخم پاشیدن گندم و جو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
kekurangan kerja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
ajira isiyotosheleza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
yetersiz istihdam
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
不完全雇用
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
就业不足
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
תַּת-תַּעֲסוּקָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
불완전 고용
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subemprego
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
अधूरी रोजगार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
ondertewerkstelling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sottoimpiego
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subempleo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неповна зайнятість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неполная занятость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
niedostateczne zatrudnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Unterbeschäftigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
การจ้างงานต่ำกว่าเกณฑ์
دیکشنری فارسی به تایلندی